fazestan | ||
|
آشنایی با حقوق زنان (قسمت پنجم)
باز از چاه به راه رسیدیم وز غربت اجسام به الله رسیدیم فرض کنید دوست شما شیئی را در نظر گرفته که شما از آن بی خبرید. آن شیء برای شما مجهول است و می توانیم نام آن را "الف" بگذاریم.فرض کنید دوستتان که "الف" را درنظر گرفته به شما می گوید آنچه من درنظر گرفته ام چیزی است که می تواند روی میز قرار بگیرد. در این صورت،شما درباره "الف" می دانید که می تواند روی میز قرار بگیرد. آیا با توجه به آنچه درباره "الف" می دانید، می توانید بگویید "الف" روی میز است یا جایی دیگر؟ روشن است که اطلاعات داده شده برای پاسخ این پرسش کافی نیست. گرچه "الف" می تواند روی میز قرار گیرد،ممکن است فعلا روی میز نباشد. حالا فرض کنید دوست شما کلمه ای را روی کاغذ نوشته و آن را از شما مخفی کرده است. کلمه موردنظر برای شما مجهول است و می توانیم نام آن را "ب" بگذاریم. فرض کنید دوستتان که "ب" را نوشته به شما می گوید "ب" کلمه ای است که می تواند بر وقوع کاری در گذشته دلالت کند. آیا میتوانید بگویید "ب" اسم است، یا فعل یا حرف؟ با توجه به تعریف انواع کلمه ، این بدان معناست که شما می دانید "ب" می تواند فعل باشد. آیا در این مثال نیز نمی توانید به صورت یقینی بگویید "ب" فعل است؟ روشن است که هر کس با تعریف انواع کلمه آشنایی داشته باشد، بی درنگ می فهمد که "ب" ضرورتاً فعل است. تفاوت این دو مثال در چیست؟ اگر در وصف "روی میز بودن" و "فعل بودن" دقت کنیم دلیل این تفاوت را می یابیم. شیء "الف" مثلا قندان بوده است، آیا وصف روی میز بودن برای قندان ضروری و جدایی ناپذیر است؟ خیر روی میز بودن جزء ذات قندان نیست، می شود قندان باشد ولی روی میز نباشد، روی میز بودن وصفی است جدایی پذیر. اما بر زمان خاصی دلالت کردن در مثال دوم وصفی است جدایی ناپذیر،دلالت بر وقوع کاری در زمان گذشته جزء خصوصیات ذاتی و جدایی ناپذیر فعل است؛ نمی توانیم فعلی را فرض کنیم که بر وقوع کاری در زمانی خاص دلالت نداشته باشد. در صفات معلول بیان شد که موجودی است وابسته، ناقص، فقیر، و عین ربط بودن. این صفات برای معلول چطورند؟ وصفی ذاتی و جدایی ناپذیر است؟ و یا صفتی غیر ذاتی؟ با تحلیل ایجاد و درک حقیقت معلول دریافتیم که این صفات، در ذات معلولند. یعنی معلول ذاتاً ناقص است. پس اگر در معرفی شیئی بگوییم ناقص است، آن شیء حتما ناقص است و معلول، چون یکی از صفات معلول ناقص بودن آن است، اگر شیئی معلول باشد حتما ناقص است . حالا با توجه به این مقدمات به علت نخستین رجوع کنیم، وجودی که معلول نیست،پس ناقص نیست و باید تمام کمالات را دارا باشد و اگر نقصی در او باشد، _به این دلیل که نقص صفت اساسی معلول است_ او معلول می شود، که این نیز با بطلان تسلسل علل در تناقض است. پس علت نخستین یا واجب الوجود یا همان خدای سبحان باید کامل مطلق باشد و هیچ گونه نقصی درباره او فرض نمی شود. دقت کنید: کامل مطلق، بر موجودی قابل اطلاق است که کامل تر از آن قابل فرض نباشد و به تعبیر دیگر ، فرض کامل تر از آن فرضی متناقض باشد. کامل مطلق وجودی نیست که صرفاً کمالش از سایر موجودات بیشتر است؛ بلکه وجودی است که کامل تر از آن قابل فرض نیز نباشد. وصف کمال مطلق یکی از اوصاف اصلی است. هر وصفی که بر کمال وجود دلالت کند و هیچ نقص و محدودیتی را در موصوف خود نشان ندهد یکی از مصادیق کمال است و بر اساس برهان مزبور می توان آن وصف را به خداوند نسبت داد. از همین راه ، به سادگی می توان فهمید که خداوند دارای علم ، قدرت، حکمت، رحمت، حیات مطلق و ... است. مطلق بودن جا برای دیگری نمی گذارد، حتی یک ذره. اگر می گوییم تاریکی مطلق یعنی اینکه، هیچ نوری نیست، حتی یک ذره، اگر می گوییم خداوند کمال مطلق است یعنی در کنار او و برابر او هیچ کس و یا چیزی کمال ندارد، زیرا با مطلق بودن او ناسازگار است. با درک وصف "کمال مطلق" برای خداوند می توان به یکتایی او پی برد. یکتایی خداوند هدف این است که بفهمیم خداوند یکتاست و به عبارت دیگر ، موجود مستقل یکتاست. مقصود از یکتایی موجود مستقل این است که هیچ موجود مستقل دیگری وجود ندارد و به تعبیر دیگر ، مفهوم " موجود مستقل" تنها یک مصداق دارد. ابتدا فرض کنید "الف" موجودی مستقل است و موجود دیگری مانند "ب" ربط به آن است. بنابر آن چه درباره وجود بخشی علت به معلول گفتیم، کمال "ب" از "الف" است، پس "الف" واجد کمال "ب" است، بلکه از آن کامل تر نیز هست. اکنون فرض کنید "الف" مستقل است و موجود دیگری "ج" وجود دارد که با آن هم عرض است؛ به این معنا که "ج" به هیچ صورت_ بی واسطه یا با واسطه_ ربط به "الف" نیست. در این فرض ، کاری به نحوه وجود "ج" نداریم، ممکن است آن را مستقل فرض کنیم، یا رابط. مهم این است که در فرض ما "ج" ربط به "الف" نیست؛ در این فرض ، کمال "ج" از "الف" نیست، بلکه یا از خودش است یا از موجودی دیگر غیر از "الف" . در این صورت، "الف" واجد کمال "ج" نیست. روشن است که نداشتن نوعی نقص است، و نداشتن دلیل بر ناقص بودن است، و ناقص بودن دلیل بر معلول بودن، و معلول بودن یعنی وابسته بودن و این با استقلال و مستقل بودن در تناقض است. و اگر موجودی مستقل و غیر معلول وجود نداشته باشد با توجه به بطلان تسلسل علل هیچ پدیده و معلولی موجود نخواهد شد. پس با توجه به این که هستی به وجود آمده است و با لحاظ اصولی که بیان شد یگانه علتی که باعث بوجود آمدن سایر معلولات است_ با واسطه یا بی واسطه_ همان خدای تعالی است که واجد تمام کمالات و از هر نقصی مبرّاست. نمی توان دو خدا فرض کرد زیرا حداقل ایرادی که پیش می آید این است که وجود خدا را محدود کردیم، یکی این و یکی آن، این دوتا بودن نشانه ی محدود بودن نقص، و آنچه ناقص است معلول و معلول نمی تواند خدا باشد پس اگر خدا کمال مطلق است پس حتما باید یگانه باشد. یکی دیگر از صفات خدای سبحان که بسیار در فهمیدن مسائل کمک می کند، صفت حکمت است. یعنی خدا کار غیر حکیمانه انجام نمی دهد. کار حکیمانه یعنی: کاری که براساس واقع و مصلحت باشد، بیهوده و لغو نباشد. ادامه دارد ...
[ یکشنبه 90/3/15 ] [ 7:50 عصر ] [ hafez ]
|
Online User |