fazestan | ||
|
" غافل " ، " گیر " می کند . . . بخشش را "بخش کن" ... محبت را "پخش کن" ... غضب ، "پریشانی" است ... نهایتش "پشیمانی" است ... "به طرف" گوش بده ... "بی طرف" نظربده ... شکیبایی ... برهر "دعوایی" ، "دواست" ... هرچه "بضاعتمان" کمتر است ... "قضاوتمان" بیشتر است... وقتی "عصبانی" هستم ... "لب به لبخند" نمی زنم! با "خویشتنداری" ... "خویشاوندداری" ... "بخشش" ... پاک کن "رنجش" ... به "خشم" ... "چشم" نگو ... در این که با هم "تفاوت داریم" ... با هم "تفاهم داریم"!؟ موقع عصبانیت ... "داد نزن" خود را "بادبزن"! سوء تفاهم ، "تیرخطایی" است ... که از "گمان" رها می شود! انسان "خوشرو" ... گل "خوشبو"ست. "آتشنشان" باش ... "آتشفشان" نباش ... از دورویی "دوری" کنیم ... جای "دوری" نمی رود! وقتی "دورهم" جمع نشدیم ... "دور از هم" منها شدیم! از "تنفر" ... "متنفرم" ... "می توانست" این طور نباشد ... "می توانم" این طور نباشم ...
[ یکشنبه 90/8/1 ] [ 7:29 عصر ] [ hafez ]
|
Online User |