fazestan | ||
|
جلوه گرشد بار دیگر طور سینا در غدیر ریخت از خم ولایت می به مینا در غدیر رودها بایکدگر پیوست کم کم سیل شد موج می زد سیل مردم مثل دریا در غدیر هدیه جبریل بود «الیوم اکملت لکم» وحی آمد در مبارک باد مولی در غدیر با وجود فیض «اتممت علیکم نعمتی» از نزول وحی غوغا بود غوغا در غدیر برسر دست نبی هرکس علی را دید گفت آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر بر لبش گلواژه «من کنت مولا» تا نشست گلبن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر «برکه خورشید» در تاریخ نامی آشناست شیعه جوشیده ست از آن تاریخ آنجا در غدیر گرچه در آن لحظه شیرین کسی باور نداشت می توان انکار دریا کرد حتی در غدیر باغبان وحی می دانست از روز نخست عمرکوتاهی ست در لبخند گل ها در غدیر دیده ها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر؟ دل درون سینه ها در تاب و تب بود ای دریغ کس نمی داند چه حالی داشت زهرا در غدیر
[ دوشنبه 90/8/23 ] [ 11:51 عصر ] [ hafez ]
این سلطنت عشق فقط لایق مولاست جز آل علی هیچ امامی نشناسیم ما نسل غدیریم و پس از رحلت احمد جز حیدر کرار امامی نشناسیم جشن ولایت مبارک باد [ دوشنبه 90/8/23 ] [ 3:57 عصر ] [ hafez ]
" غافل " ، " گیر " می کند . . . بخشش را "بخش کن" ... محبت را "پخش کن" ... غضب ، "پریشانی" است ... نهایتش "پشیمانی" است ... "به طرف" گوش بده ... "بی طرف" نظربده ... شکیبایی ... برهر "دعوایی" ، "دواست" ... هرچه "بضاعتمان" کمتر است ... "قضاوتمان" بیشتر است... وقتی "عصبانی" هستم ... "لب به لبخند" نمی زنم! با "خویشتنداری" ... "خویشاوندداری" ... "بخشش" ... پاک کن "رنجش" ... به "خشم" ... "چشم" نگو ... در این که با هم "تفاوت داریم" ... با هم "تفاهم داریم"!؟ موقع عصبانیت ... "داد نزن" خود را "بادبزن"! سوء تفاهم ، "تیرخطایی" است ... که از "گمان" رها می شود! انسان "خوشرو" ... گل "خوشبو"ست. "آتشنشان" باش ... "آتشفشان" نباش ... از دورویی "دوری" کنیم ... جای "دوری" نمی رود! وقتی "دورهم" جمع نشدیم ... "دور از هم" منها شدیم! از "تنفر" ... "متنفرم" ... "می توانست" این طور نباشد ... "می توانم" این طور نباشم ...
[ یکشنبه 90/8/1 ] [ 7:29 عصر ] [ hafez ]
|
Online User |