وبلاگ :
fazestan
يادداشت :
عشق معمايي
نظرات :
0
خصوصي ،
1
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
...
مسافر خسته من بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آيينهها به انتظار نشسته بود
ميخواست كه از اينجا بره اما نميدونست كجا
دلش پر از گلايه بود ولي نميدونست چرا
دفتر خاطراتشو ، رو طاقچه جا گذاشت و رفت
عكساي يادگاريشو ، براي ما گذاشت و رفت
دل كه به جاده ميسپرد كسي اونو صدا نكرد
نگاه عاشقونهاي براي اون دعا نكرد
حالا ديگه تو غربتش ستاره سر نميزنه
تو لحظههاي بيكسيش پرنده پر نميزنه
ممنون از شعر زيباي شما
پاسخ
دلم گرفت،خيلي غم انگيز بود...